داریم میریم یه مسافرت طولانی....
انقد اینور اونور رفتیم خسته شدم به خدا....
از مسافرت بدم میاد مخصوصا تو این شرایط
بچه ها دوباره حالم بد شده..... خیلی خیلی بد....
از یه طرف مسافرت و دوری از دوستان(مخاطب خاص)
از یه طرف هم داداش محمدم(پسر عمه ام من خعلی دوسش دارم بهش میگم داداش) مریضه...جراحی کرده جواب نداده..هی از این بیمارستان به اون بیمارستان میبرنش....دکترا تشخیص نمیدن..متخصص روده میگه مشکله معده داره متخصص معده میگه انسداد روده داره....
شنیدین میگن پول داشته باشی هیچ غمی نداری...کاملا مخالفم .....پول هم نمیتونه کاری کنه تا الان 12 میلیون خرجیدن هیچی به هیچی
دلم برا آبجی کوچولو گفتناش تنگیــــــــده... این مسافرتا هم که نمیزاره بریم ملاقات....
واسش دعا کنید خعلی خعلی دعا کنید
تو + خاطراتـت + چـشـمانـت + دسـتانـت + لـبـخندت + اشـکـت ….
چـــنــدنــفـــر بـــه یــک نـــفــــر؟!
شنیدین زرتشت چی گفته؟!
عاشق عاشق شدن باش و دوست داشتن را دوست بدار از تنفر متنفر باش به مهربانی مهر بورز با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش..........
عجب آدم باحالی بودها....
سلام
خوفین؟
اول سفر رو با زیارت و مشهد آغاز کردیم....
داشتم میومدم حرم مامان بزرگم میگه :
الهی.... چه آسمونی شدی... باچادر و ..... (رو به مامانم:) میبینی... بچه ام متحول شده چقد تند تند میره حرم ....
بیچاره خبر نداشت که حرم کتابخونه داره سایت داره... هی ازم تعریف میکرد و داشتم کلی حال میکردم
که یهو داداشم گفت: ای دختر آسمونی چقد امروز زود میری.. امروز با کی قراره چت داری؟ در جوار امام رضا ولگردی تو نت خیلی حال میده نه؟!
خب آدم حوصله اش سرمیره دیگه(البته فقط نت گردی میکنما... داداشم یه چی گفت...فک نکید از اوناشم هر روز با یکی میچتم...) خونه اینجامون هم که ADSL نداره....
+کم کم داره حالم خوب میشه، البته هنوز همه چی تکراریه..... احساس تنهایی میکنم ولی دیگه نمی خوام بهش فک کنم
فعلا
اینــ شبــ هـا رحمتــ دوستــ جـاریستــ
ماننـد رود نـه ماننـد بـارانــ
اگـر دلتـانــ لـرزیـد
بغضتـانــ ترکیـد
کسیـــ اینجــا محتـاجــ دعـاستــ
اگـر یـادتانــ بـود و بـارانــ بـاریـد
یـادیــ بـه حـال بیـابـانــ منــ کنیــد
اگر تنهایی ام چشم مرا بست / اگر دل از تنم افتاد و بشکست
فدای قلب پاک آن عزیزی / که در هر جا که باشد یاد ما هست
کمـــــــــــــــــــــــــــــــک
دلم گرفته ، همه چی عادی و تکراری شده ، با اینکه تو مسافرت ام نمی دونم چرا هیچی واسم جذاب نیست....
تا حالا شده دور و برتون شلوغ باشه ، همه باشن، ولی احساس تنهایی کنید؟!! دقیقا حس و حال منه احساس میکنم خیلی تنهام
دلم یه چیزی میخواد ولی نیدونم چی!!!
ســـــــــــــــــــــــــلام به همگی
بالاخره از کلاس زبان خلاص شدم.....
فاینال خوب بود ، جای شما خالی ، مث همیشه reading و نخوندم و از رو بغل دستیه بغل دستیم زدمولی اندفعه خیلی بیشتر حال داد آخه معلمه شوت نبود و خیلی سخت میشد تقل زد ولی وقتی میزدی همچین احساس باحالی به آدم دست میداد که .....
از اولین ترم زبان هیچ وقت reading رو خودم حل نکردم نمی دونم چرا سر امتحان حس اش نمیاد بخونم فونتش هم بده دیگه بدتر
امیدوارم pass شم
دقت کردین بعضی وقتا بدجور جو گیر میشین یه کاری میکنید بعدا میفهمین چه غلطی کردین.... دقیقا حال و روز منه اول تابستون جو گیر شده بودم که من میخوام زبان بخونم و... کلاس زبان فشرده ثبت نام کردم الان موندم توش.... قراره ترم بعد و مرخصی یا همون وقفه بگیرم .
البته خودم مردد بودم ولی مامانم نمیزاره میگه می خوایم بریم مسافرت میگم خب مهمان میشیم همه شهرا کانون داره دیگه. میگه همه کشورا که نداره بعدش ام فقط 4 جلسه میشه مهمان شد....
درنتیجه تصمیم گرفتم یه ترم بزارم قسمت زبان مغزم باد بخوره (البته شامل فیلم و کیلیپ دیدن و گوشیدن موزیک و ... نمیشه)
+داریم میریم مسافرت و 12-13 شهریور برمیگردیم
+شاید تونستم بعضی وقتا آپ کنم ولی نه مث الان هر روز
فعلا
کلا مث اینکه FB واسه من طلسم شده
تا به خودم میام می فهمم چی به چیه ، یه جوری گند میخوره توش
الان هم VPN ام مشکل دار شده وقطع تشریف داره....
آخه این شانس که من دارم...
و اما اخبار جدید:
+ فردا فاینال دارم و مث همیشه هیچی نخوندم...تازه معلممون هم شوت نیست....(هم اکنون نیازمند دعایتان هستم)
+بعد فاینال میریم مسافرت
فعلا...
داشتم از سربیکاری تو نت ول میچرخیدم که تو سایت بوووق روزنه این عکسا رو دیدم..... به نظرم جالب اومد(روزنه و جالب!!!!)
خواستم بدون اینکه زیرنویس عکسا رو بخونم حدس بزنم جز کدوم گونه ام
گفتم : اگه گونه آخریه مو هاش بلند بود ، کتاب حافظ جلوش نبود ، باباش سیبیل نداشت ، رو دردیوار تابلو های (نقاشیا خودم) بیشتری بود و فقط همین گونه ها وجود داشتن احتمالا جز اونم
عکس آخریه(بقیه عکس ها در ادامه مطلب):
اما وقتی زیرنویسشو خوندم :
- اسممــ : مریمــ
- دختر نجـــــــــــــیب خونواده دوستــ کـه هسـتمــ
- بـابـامــ و دوســ دارمــ ولـی سـیبیلــ نـداره
- فـال حـافظ نمیــگیرمــ بـگیرمــ هـم مـتنشــ (نثـر) رو میـخونمــ
-از ادبیـاتــ و عــرفانــ متنفــــرمــ (از اسمــ عرفـانــ خوشمــ میـاد)
-همیشـــه منتـظر چیـزهـای غیـرعـادی و هیــجان امــ
- اولیــن غـذایی کـه یـاد گـرفتمــ بپـزم لازانیــــــا بود
-لیســانســ کشـاورزی کجـا بـــــود ایشـآلا دکتـرا معمــاری
- بدتریـنــ فحشـی کـه بـلدمــ بیشـــــعور نیستــ ولـی بدتریــنیه کـه اسـتفاده میــکنمــ
-پســـر خـاله ای کـه بـهم بـخوره نـدارمــ
-نه بـابـا، مـا یسـره در مسـافرتــ و بیـابونــ و جنــگلــ و .. ایمــ البـته بـا خــــــانواده
نتیجه : سه موردش بیشتر درس نبود... کلا آدم استثنایی ام و در هیچ گونه ای وجود ندارم
شما هم lady محترم اگه تو هیچ گونه ای وجود نداری مث من اعتماد به نفس ات رو از دست نده..
چند سال پیشا در ایام طفولیت وقتی تازه اسم FB رو شنیدم و فهمیدم چیه رفتم ساختم و هر جا بحث اش میشد می گفتم منم دارما....
ولی فقط ساخته بودم تا اینکه یکی از دوستام (پنجم دبستان) گفت تو FB پیدات کردم ولی چرا خالیه؟چرا هیچی نمیزاری توش؟
- مگه توش باید چی بزارم؟!
.
.
.
رفتم که بزارم رمزش یادم رفته بود و هر چی سعی کردم نرفت که نرفت و بیخیل شدم و دیگه به هیچکی نمیگفتم FB دارم
تا اینکه چند ماه پیش تصمیم گرفتم یکی دیگه بسازم که امتحان ها شروع شد و اصلا وقت نکردم سربزنم و .....