پاییز رو خعلی دوس دارم...خیلی خوشگله...یه حس خوبی داره....نمیدونم اسم این حسه چیه... یه چیز که هم غم داره هم شادی.... رمانتیکه.....
همیشه وختی پاییز میشه یاد کلی خاطرات می افتم که همشون شیرین انـــــد
بی صبرانه منتظر یه شب بارونی ام....
یادش به خیر شبایی که بارون میومد و دلم می گرفت میرفتم جمشیدیه....
فرداش هم غایب میشدم....
دلم پیاده روی و بارون و پاییز می خواد....
.
.
فقط اگه این مدرسه ها توش نبودا..... عالــــی میشد....
و اما مدرسه: فعلا که خوب بوده...ایشالا تا آخر سال همین جوری بمونه...
+راستی "ق." مشاورمون نشدا....(مخاطب میم1)
[ پنج شنبه 91/7/6 ][ 12:12 عصر توسط Maryam ]
نظرات ()