نردبانے خواهمــ ساخت رو به آسمـــان
تا بِه خـُـدای خود نزدیک تر شَومــ
و در کِنار آغوش پر از آرامش اش
حرفهای دِل را بر زَبــان آورمــ
نردبانے خواهمــ ساخت رو به آسمـــان
تا بِه خـُـدای خود نزدیک تر شَومــ
کـه از او بِپُرسمــ چـِه رازیست در این آفرینش؟
و خواهمــ پُرسیـــد
آیا عِشـــق مےتواند تا ابَد تَداوُم یابد؟
یا معنای آن فقط غَمــ اِنتظاراست؟
مےخواهَمــ این را نیز بِدانمــ
کـه
راست گـُفتے هَر چه بِخواهیمــ اِستجابَت مےکنی؟
آیا مےشَود سَرنِوشت را تغییر داد؟
آیا مےشَود در کِنار کسانے ماند کـه دوستشان مےداریمــ؟
آیا عِشــق گُناه است؟
آیا دوست داشتن گُناه است؟
اگر گـُناه است..
پس من گـُناهکار ترین مُوجود عالَمــ امــ
بِه تو عشق مےورزم
کسانے را دوست دارَمــ که آن هارا در سَرنِوشت من قرار دادی
پس بُگذار در کِنارشان بمانَمــ
و لذت زِندگے را با بودن دَر کِنار آن ها به من بچشان
زیرا
من با آن ها مےخَندم ، نَفس مےکِشم و
بسیــــار دوستشان دارَمــ