سلام
یسری از رمز ها رو برداشتم...
با توجه به گفته آقا محمد که تو کامنتا گفتن:رمزدارشون کردی!! قلبتم رمز دار میکنی؟!
راس میگه.... قلبو نمیشه رمز دار کرد....
هرکاری کنی... نمیشه خاطرات رو از یاد برد...
+راسی... دوشنبه واسمون فاطی کماندو (خانوم بسیجی) آوردن و 8 نمره آمادگی دفاعی مون دسته اون بود... انقد شلوغ کردیم گف از 8 نمره 6 نمره اش نمره انضباطه که هیشکی نمیگیره !! (عدالتش تو حلقم)
ولی آخر سر به همه نمره داد:پی
برا اولین بار تفنگ واقعی رو لمس کردم.. خعلی سنگین بود.. نمیتونستم بلندش کنم.. چه برسه به هدف گیری!! تجربه جالبی بود!
این اولین اتفاق تو این حدودا یک ماه بود که یخورده جالب بود...
+لحظه شماری میکنم مدرسه و دوران امتحانا چه بد و چه خوب تموم شه و خلاص شم....
داداشم کنکورش رو میده و قراره مسافرت هرجا اون میگه بریم=> شهر ها و کشور های تکراری نمیریم :)
تازه تابستون داداش محمدم هم میاد... آخجونی....
امیدوارم هرچه زود تر این روزای مزخرف و کسل کننده و تکراری مدرسه تـــــموم شه و تابستون بیاد....
+بعدا نوشتهــ : خیلی این موزیکه وبم رو دوست دارم... مثل عشق اول تک تک کلمه هاشو درک میکنم :`(